و منهم: سیف سنت، و جمال طریقت، و معبر معرفت و مزین صفوت، ابومحمد جعفربن محمدبن علی بن الحسین بن علی، الصادق، رضوان الله علیهم اجمعین
عالی حال و نیکوسیرت بود. آراسته ظاهر و آبادان باطن. و وی را اشارات جمیل است اندر جملۀ علوم، و مشهور است دقت کلام وی و قوت معانی اندر میان مشایخ، رضی الله عنهم اجمعین و وی را کتب معروف است اندر بیان این طریقت.
از وی روایت آرند که گفت: «من عرف الله أعْرض عما سواه.»
عارف معرض بود از غیر و منقطع از اسباب؛ از آن چه معرفت وی عین نکرت بود از غیر، که نکرت جز وی معرفت وی باشد و معرفت جز وی نکرت وی باشد. پس عارف از خلق گسسته بود و به حق پیوسته. غیر را اندر دلش مقدار آن نباشد که بدیشان التفات کند و یا وجود ایشان را چندان خطر نهد که اندر خاطر ذکر ایشان را عقد کند.
و هم از وی روایت آرند که گفت: «لاتصح العبادة بالتوبة. فقدم التوْبة علی العبادة، وقال الله، تعالی: التائبون العابدون (۱۱۲/ التوبه).»
عبادت جز به توبه راست نیاید، تا خداوند تعالی مقدم کرد توبه را بر عبادت؛ ازیرا که توبه بدایت مقامات است و عبودیت نهایت آن و چون خداوند جل جلاله ذکر عاصیان کرد به توبه فرمود و گفت: «وتوبوا الی الله جمیعا (۳۱/النور)»، و چون رسول را علیه السلام یاد کرد، به عبودیت یاد کرد و گفت: «فأوْحی إلی عبْده ما أوحی (۱۰/النجم).»
و اندر حکایات یافتم که داود طائی رحمة الله علیه به نزدیک وی آمد و گفت: «یا پسر رسول خدای، مرا پندی ده که دلم سیاه شده است.» گفت: «یا با سلیمان، تو زاهد زمانۀ خویشی، تو را به پند من چه حاجت؟» گفت: «ای فرزند پیغمبر، شما را بر همه خلایق فضل است و پند دادن تو مر همه خلایق را واجب.» گفت: «یا باسلیمان، من از آن می ترسم که به قیامت جد من اندر من آویزد که: چرا حق متابعت من نگزاردی؟ و این کار به نسبت صحیح و سبب قوی نیست. این کار به معاملت خوب است اندر حضرت حق، تعالی.» داود فرا گریستن آمد و گفت: «بار خدایا، آن که معجون طینت وی از آب نبوت است و ترکیب طبیعت از اصل برهان و حجت، جدش رسول است و مادرش بتول است وی بدین حیرانی است؛ داود که باشد که به معاملت خود معجب گردد؟»
و هم از وی می اید که روزی با موالی خود نشسته بود و ایشان را می گفت: «بیایید تا بیعت کنیم و عهد بندیم که هر که ازمیان ما رستگاری یابد، اندر قیامت همه را شفاعت کند.» گفتند: «یاابن رسول الله، تو را به شفاعت ما چه حاجت؟ که جد تو شفیع جمله خلقان است.» وی گفت:«من با این افعال شرم دارم که اندر قیامت به روی جد خود نگرم.»
این جمله رویت عیوب نفس است و این صفت از اوصاف کمال است. جملۀ متمکنان حضرت خداوند جل جلاله بر این بودند از اولیا و انبیا و رسل. و پیغمبر گفت، علیه السلام: «اذا أراد الله بعبْد خیرا بصره بعیوب نفْسه و عیوب الدنیا.» و «هر که از روی تواضع عبودیت سر فرود ارد خداوند تعالی ذکر وی اندر دو جهان بلند گرداند.»
و اگر جملۀ اهل بیت را یاد کنم و مناقب یک یک برشمرم، این کتاب، بل کتب بسیار حمل عشر عشیری از آن نکند. پس این مقدار کفایت بود هدایت قومی را که عقل ایشان را لباس ادراک باشد از مریدان و منکران این طریقت.
اکنون ذکر اصحاب صفۀ رسول علیه السلام بر سبیل ایجاز و اختصار اندر این کتاب بیارم و ما پیش از این کتابی ساخته ایم و مر آن را «منهاج الدین» نام کرده و اندر وی مناقب هر یک به تفصیل بیان کرده؛ اما این جا اسامی و کنیتی مفرد بیاریم تا مقصود تو أعزک الله به حصول بود. و بالله التوفیق.